جدول جو
جدول جو

معنی گره کردن - جستجوی لغت در جدول جو

گره کردن
(زی وَ بَ تَ)
بند کردن. استوار کردن:
گنجه گره کرده گریبان من
بی گرهی گنج عراق آن من.
نظامی.
، گره زدن:
دشمن من این تن بدمهر مست
کرده گره دامن بر دامنم.
ناصرخسرو (دیوان ص 279)
لغت نامه دهخدا
گره کردن
گره زدن عقده بستن، دگمه بستن، استوار کردن بند کردن
تصویری از گره کردن
تصویر گره کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گرد کردن
تصویر گرد کردن
گرد و خاک برپا کردن، برانگیختن گرد و غبار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گله کردن
تصویر گله کردن
شکوه کردن، شکایت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرو کردن
تصویر گرو کردن
گرو گرفتن، چیزی را به رهن گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غره کردن
تصویر غره کردن
اظهار غرور و فخر فروشی کردن، فریفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرد کردن
تصویر گرد کردن
کنایه از جمع کردن، فراهم آوردن، گلوله کردن، مدور ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرد کردن
تصویر گرد کردن
فراهم آوردن، جمع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
گریستن اشک ریختن: گیتی برو چو خون سیاوش گریه کرد خون سیاوشان زد و چشمش روان برفت. (بدایع سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار
شکایت کردن شکوه کردن: پس (طبیب) پیش پیغمبر آمد علیه السلام گله کرد که مرین بنده را برای معالجت اصحاب بخدمت فرستاده اند و در این مدت کسی التفاتی نکرد
فرهنگ لغت هوشیار
گرو کردن چیزی را بچیزی. برهن دادن چیزی را در مقابل چیزی دیگر: گرو گن بعمرابد جام را گرو گیر کن باده خام را. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
حرارت دادن گرما دادن، شتاب کردن تعجیل کردن، تند راندن سریع راندن: ... اسب از دنبال او گرم کرد و او را بکمند گرفت، بقهر و غضب درآمدن تحریک کردن: چه باید خویشتن را گرم کردن ک مرا در روی خود بیشرم کردن ک (نظامی)، حریص ساختن، یا آبی گرم کردن با کسی با او جماع کردن، یا جایی گرم کردن، ساکن شدن در جایی. یا چشم گرم کردن، اندکی گفتن، یکدیگر را سیر نگاه کردن: زمانی بهم چشم کردند گرم از آن پس گرفتند رو نرم نرم. یا گرم کردن دل کسی را. با او دوستی کردن مهرورزیدن، تشویق کردن، یا گرم کردن دیگ. دیگ را بر روی آتش نهادن و حرارت دادن، ته مانده خوراکی را که در دیگ مانده بر آتش نهادن تا گرم گردد. یا گرم کردن سر کسی را. او را مشغول داشتن سرگرم کردن: اگر تو بچه ای در دامانش گذاشته و سرش را گرم کرده بودی از همه این ناراحتیهالله آسوده بودی. یا گرم کردن مجلس. رونق دادن آن مجلس آرایی کردن: خیلی مایل بودند که آبجی خانم پای منبر آنها بوده باشد تا مجلس را از گریه ناله و شیون خودش گرم بکند. یا گرم کردن معرکه. رونق دادن بمعرکه بوسیله نقل داستهانهای شیرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غره کردن
تصویر غره کردن
فریفتن گول زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سره کردن
تصویر سره کردن
خوب کردن کاری را نیکوکردن
فرهنگ لغت هوشیار
گرداگرد گرفتن حلقه زدن دور کردن چنبر زدن دایره بستن پره کردن پره کشیدن پره داشتن پره بستن
فرهنگ لغت هوشیار
گناه کردن: چه گنه کردم و دیدی که تعلق ببریدی شده بی جرم و خطایی نه صوابست فراقش. (سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرد کردن
تصویر گرد کردن
((گِ کَ دَ))
جمع کردن، فراهم آوردن، سر راست کردن، روند کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غره کردن
تصویر غره کردن
((غَ رِّ. کَ دَ))
فریفتن، گول زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کره کردن
تصویر کره کردن
((کُ رِّ. کَ دَ))
کنایه از زیاد شدن چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سره کردن
تصویر سره کردن
انتقاد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اره کردن
تصویر اره کردن
Saw
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گریه کردن
تصویر گریه کردن
Lament, Bawl, Cry, Mourn, Sob, Tearfulness, Weep
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گروه کردن
تصویر گروه کردن
Bunch, Cluster
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گرم کردن
تصویر گرم کردن
Warm, Heat
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گله کردن
تصویر گله کردن
Flock, Grumble
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اره کردن
تصویر اره کردن
sägen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از گروه کردن
تصویر گروه کردن
gruppieren, clustern
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از گریه کردن
تصویر گریه کردن
heulen, weinen, bedauern, trauern, schluchzen, Weinen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از گله کردن
تصویر گله کردن
sich versammeln, murren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از گله کردن
تصویر گله کردن
reunir-se, resmungar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از اره کردن
تصویر اره کردن
пилить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از گروه کردن
تصویر گروه کردن
agrupar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از گریه کردن
تصویر گریه کردن
chorar, lamentar, soluçar, choro
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از گرم کردن
تصویر گرم کردن
aquecer
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از گرم کردن
تصویر گرم کردن
erhitzen, erwärmen
دیکشنری فارسی به آلمانی